کمی از فعالیتهای این روزهایتان بگویید.
الان مدتی است که بیکارم و کاری در دست ندارم.
پیشنهاد کار بوده و تمایل به کار نداشتهاید؟
نه! من خیلی وقت است که نه پیشنهادی داشتهام و نه کاری انجام دادهام. حتی چند پیشنهاد هم به برخی نهادها ارائه دادم که متأسفانه مورد موافقت قرار نگرفت.
این مشکل بیکاری بین همه همکارانتان است یا شما فعلاً دچار آن شدهاید؟
واقعیت این است که آدم این مواقع برداشتهای متفاوتی دارد. گاهی فکر میکنم کار کم است و گاهی هم فکر میکنم جامعه سینمایی ما فعلاً دچار یکسری سلیقهها و طبقهبندیهای نامتناسب سیاسی شده است. به شکلی که فعلاً از آن تجمیع ملی خبری نیست. الان بسیاری از فعالیتهای ارشاد در دست یک گروه بیست نفره است که همیشه همانها فعال هستند و همین نشان میدهد که یک نگاه سلیقهای بر این قضیه حاکم است و این خیلی تلخ است، ولی به هر جهت قدرت است و کاری هم نمیشود کرد.
الان خیلی از هم صنفان شما از این قضیه باندبازی و نگاه سلیقهای شاکی هستند.
حرف بر سر این است که شکایت ما راه بهجایی نمیبرد و این شکایات جز تخاصم چیزی ندارد. این روش هم همچنان ادامه دارد، ولی این ایام هم تمام میشود. آنچه که اینجا نابود میشود نیروی کار و اندیشه است که لابهلای چرخهای بیرحم قدرت سیاسی و تلقیهای اشتباه، کارکردش را از دست میدهد. یک گروه باید مرفه باشند و مرتب کار داشته باشند و مرتب به آنها توجه شود، آنهم در یکسری ارتباطات خیلی سخیف. این نشان میدهد که عقیده سیاسی نیست که اینها را میبرد، بلکه التزام منافع مادی است که باعث حضورشان در همه جا میشود.
اینکه فرهنگ و هنر دست یک گروه خاص باشد و نگاه سلیقهای حاکم بر هنر، چه تبعاتی میتواند به همراه داشته باشد؟
یک سونگری و تحلیلهای فردی همیشه مشکلات متعددی را به همراه داشته است. وقتی مرتب به دنبال تولیدات فرهنگی باشیم که بیخطر باشند و فقط روزمرگی را توجیه کنند، نتیجهاش این میشود.
الان الگوی ما سینمای آمریکاست و این دوستان توجهی ندارند که سینمای آمریکا با تمام توانمندی و عظمتش محصول یک حاکمیت سیاسی و کاملاً ایدئولوژیک است که طبقهبندیهای متفاوتی دارد، اما این نظام سینمایی محصول آن است و آنجا سود است که خیلی مهم است.
ما الان به سمت تولیداتی رفتهایم که به هر قیمتی و با هرنوع شوخی نابهجا و سخیفی سعی در فروش بیشتر دارد، ولی واقعاً ما باید به این سمت برویم؟ از آن طرف من را که دلم میخواهد فعالیت کنم حذف میکنند و هزار و یک جور انگ میزنند. با این همه واقعاً اگر حذف من باعث رشد و تعالی این کشور است من با کمال میل گردن مینهم، ولی مطمئنم که تاریخ پاسخ تلخی به این دوستان خواهد داد.
این قضیه هجمهای که همیشه نسبت به هنرمندان بوده و هرازگاهی هم نوک پیکان به سمت یکی نشانه رفته است از کجا نشأت میگیرد؟
از عدم توجه به تعاریف! بخاطر مدیریت غلطی که ما داریم، تولیدات فرهنگیمان فقط به اسم توده مردم است. خواهش میکنم آقایان به اسم مشایخ کشور، به اسم اکابر فرهنگی کشور، فرهنگ مردم را عقب نگه ندارند. آقایان بعد از سی و چند سال هنوز نتوانستهاند تولیدی متناسب با انقلاب یا آرمانهای انقلاب داشته باشند، پایش بایستند و بگویند این آرمان ملت بود. چرا میگویید مردم ما متوجه نمیشوند؟ همه چیز اینها به شکل پول تجلی پیدا کرده است و این مصداق طاغوت است، یعنی اهمیت منافع فردی در مقابل منافع جمعی.
اجازه بدهید برویم سراغ فیلم «رنج و سرمستی». تجربهای که شما به عنوان اولین کارگردانی در سال92 داشتهاید.
من برای رسیدن به این فیلم دو کتاب مطالعه کردم؛ یکی کتابی راجع به جنگ بین تمدنها و دیگری هم در مورد قدرت و دانش. بعد نمایش مظلومیت مردم ایران در هشت سال دفاع مقدس به عنوان ملت واحد که با دست خالی جلوی عراقی ایستاد که همه از آن حمایت کردند، جنگی که قلب هر آدمی رابه درد میآورد. شخصیت اصلی فیلم من «عبدالرشید» است، یک شخصیت منفی. یک تیمسار عراقی که در ابتدای دهه پنجاه در دانشگاه تهران در رشته ادبیات فارسی فارغالتحصیل شده است و در دوران دفاع مقدس مسؤولیت بازجویی نیروهای ایرانی را با کمک منافقین برعهده داشته است. به خاطر این قضیه، بلایی سرمن آوردهاند که خودش داستانی است. من میخواستم در این فیلم اضمحلال انسانیت در ساحت جاهلی را نشان بدهم و بابت آن دچار مشکلات عدیدهای شدم.
ظاهراً خیلی عصبی هستید! دلیل اینکه فیلم شما با این مشکلات مواجه شده و هنوز هم اکران نشده است، چیست؟
نمیدانم! من کسانی را میشناسم که فیلمشان را در جشنواره نمایش دادهاند و یکسال و نیم بعد نشستهاند کار را مونتاژ کردهاند، در حالیکه کپی کارمن را به خودم هم نمیدهند. من حدود هفتاد دقیقه پلان از این فیلم دارم که هنوز از آن استفاده نکردهام.
ماهیت فیلم من به شکلی است که حتی اگر پلان صامتی هم بگذارم بازهم تغییر نمیکند. اما آقایان تحملش را ندارند و فیلم من را به جرم اینکه ریتمش کند است نمایش نمیدهند. در حالیکه مینشینند فلان فیلم را که بیست دقیقه مجبوری بنشینی و فقط شاهد یک پلان باشی، تماشا میکنند. برآورد مالی من برای این فیلم پانصد میلیون بود ولی تا الان برای آن یک میلیارد و هفتصد و پنجاه میلیون برایش پول گرفتهاند. بخاطر اینکه تهیهکننده حاضر نشد امکاناتی که میخواهم را در اختیارم بگذارد مجبور شدم نه بار فیلمنامه را سر صحنه بازنویسی کنم. من به هزار شیوه باج به استانداری دادم، دوتا فیلم تبلیغاتی برایشان ساختم تا بتوانم فیلمم را به سرانجام برسانم. دوران خیلی تلخی بود. بلایی سرم آوردهاند که خدامیداند. چرا؟ چون رئیسجمهور آمده سر صحنه فیلم من!
نظر شما